درباره وبلاگ


من مهدی ام.بچه اراک دنبال نویسنده ام کسی میتونه کمکم کنه خبرم کنه فقط با ی نظر ممنون...........
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 833
بازدید هفته : 1834
بازدید ماه : 2385
بازدید کل : 74512
تعداد مطالب : 444
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1



خـــــــــــــــــــــــــنده بازار






پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مهدی

گاهی دلم میخواهد وقتی بغض میکنم... خدا از آسمان به زمین بیاید... اشک هایم را پاک کند، دستم را بگیرد.... و بگوید: اینجا آدمها اذیتت میکنند؟ بــیـــا بــــــرویـم



پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 14:13 ::  نويسنده : مهدی

مرد: خانم خونه که محل نمیده
من برم غذا بخورم که از گرسنگی مردم

زن: بیا درستش کن
باز خوبه رفتی غذا بخوری نگفتی هوس قرمه سبزی کردم برام درست کن

مرد: عجب
یعنی میخوای قرمه سبزی درست کنی؟
نه من زیاد دوس ندارم قیمه درست کن بهتره

زن: رو نیست که سنگ پای یزده (جریان داره)
پرروووو
همین قیمه ها رو خوردی اینقدی موندی
اگه قرمه سبزی خورده بودی می شدی آه این هوا!!!

مرد: ااااااااااا
خوب من زیاد از قرمه سبزی خوشم نمیاد
تو قیمه درست کن منم قول میدم هندونه خوشمزه پیدا کنم واست

زن: باج میدی؟
خودم میرم سوپر میوه محلمون یه عشوه میام خودش یه وانت هندونه برام می فرسته

مرد: سر ناسازگاری برداشتیا
اخه مگه من چیم از اون سوپریه کمتره؟
خوب پیش خودم ناز کن تا هر چی میخوای رو برات بخرم حالا دیگه کارم به جایی رسیده تو به سوپری سر کوچه عشوه میدی؟
پررو

زن: نه بابا خوشم اومد ابهت داری
سیبیل بذاری خوب میشیا

مرد: مگه بدون سبیل خوب نیستم؟؟؟
دستت درد نکنه از تو توقع نداشتما

زن: ای وای نه بابا
منظورم این نبود
میگم سیبیل داشته باشی شبیه این میوه فروش سر کوچمون میشی
اُبُهت داره خوشم میاد

مرد: مردی اگه به سیبیل باشه که نصف زن ها هم مردن
نخیر من همینطوری همه ازم میترسن

زن: خب خوبه دیگه اینطوری جمعیت مردا هم منقرض نمی شه
همیشه نصفی مرد هست

مرد: از اون لحاظ اره
نصف مردها هم زن هستن
اینطوری تعادل برقرار میشه همیشه

زن: ایول تو دیگه خیلی مردی
حقیقت ها رو قبول داری ازت خوشم میاد حالا که اینطوره خودت برو از سوپر محلمون یه هندونه بگیر بیا با هم بخوریم

مرد: ایول خوشم امد بالاخره از عشوه ریختن تو کوچه محله دور شدی ( از خر شیطون امدی پایین)
چشم خانم شما امر بفرما بر روی چشم

بفرمایید هندونه



پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 13:27 ::  نويسنده : مهدی

آقا حدود 20 روز پیش تو شب خسته و مرده رسیدم خونه ، دیدم همه درگیر ، دیوار هم از من کوتاهتر پیدا نکردن ، بحث شروع شد که تو چرا تو خونه کار نمی کنی ، همه کارای خونه را ما می کنیم ، نمی دونم صبح تا حالا برق اتصالی کرده و قطع بوده ، حالا تازه اومدن درست کردن و ... Sweat

گفتم خوب حالا چی کار دارین بکنم ، گفتن کولرها مونده ، امسال تو برو درست کن ، منم گفتم چشم
Love4

آقا فرداش جمعه بود وسایل را برداشتم و رفتم بالا پشت بوم ، عجب آب و هوای داره اون بالا ، چه مناظری هه هه ، 7 8 سالی می شد نرفته بودم بالا پشت بوم ، دریچه هاش را برداشتم ، دیدم آش و لاش شده ، همه جاش مثل سماور جرم و کچ گرفته و تسمه اش تعرفی نداره و پوشالها داغون و ... ، کاری نداریم اومدم پایین رفتم سر خیابان و همه لوازم را گرفتم و همه را هم گفتم بهترینش را بده و القصه ، رفتیم بالا و تا خود ساعت 2 بعد از ظهر دستمون بهش بند بود ، توی اون برق آفتاب ، تا ابنکه بالاخره تموم شد ، دریچه ها را بستم و رفتم پایین
، آقا سر سفره شروع کردیم به خالی بستن و ادعا که شما سالهای پیش چطوری این را درست می کردید و دربه داغون شده ها ، انگار 3 4 ساله پوشالها عوض نشده و همچین براتون درستش کردم عمری و ..... ، تا اینکه کار به جایی رسید گفتم بزار برم روشنش کنم ببینید چه بادی می زنه ، آقا رفتم کلید را زدم ، چنان خاکی زد تو خونه که بیا و ببین ، گفتم اولشه ، تو کانالها بوده حالا خوب می شه ، یه ذره صبر کردم دیدم نه خیر خنک بشو نیست ، و یه صدای خیلی بدی هم داره می کنه و ثانیه به ثانیه داره زیادتر می شه ، گفتم من برم روی پشت بوم ببینم چه مرگشه
What

هیچی آقا رفتم بالا پشت بوم دریچه را برداشتم دیدم موتورش خاموشه و کار نمی کنه !! What
ای خــــدا پس چجوریه پایین باد میاد !! داشتم به آی کیوم فشار بیش از حد وارد می کردم که دیدم اون یکی کولره داره لق لق صدا می کنه ، آقا شصتم خبر دار شد که چه گندی زدم ، رفتم درچه اون یکی را برداشتم ، دیدم بله
Signs3


تا حالا کولر همسایه را درست کردم
Tears



و کولر واحد خودمون اون یکیه

خلاصه اومدم پایین ، گفتن چی شده ،دیدم خیلی 3 می شه رو کنم که چه سوتی دادم گفتم هیچی یه قطعه دیگش هم خرابه باید عوض کنم عصر که هوا خنک تر شد می رم ردیفش می کنم . آقا کاری نداریم بعد از ظهر با یه بدبختی یواشکی رفتم دوباره پوشال آتا آشغال خریدم و با چه داستانی بردم رو پشت بوم و از خودمون را هم درست کردم خــــدا می دونه.

حالا همه اینها به جهنم ، این همسایه بالایی ما یه آدم بی معنی ، موندم اون را چطوری برم راضیش کنم تو محل تابلوم نکنه فکر کنم باید حق السکوت یه گارانتی سرویس 10 ساله کولر بهش بدم بی خیال ماجرا بشه
Signs3HugLove2



پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 13:23 ::  نويسنده : مهدی

تابستون پارسال میرفتم کلاس کامپیوتر. آخراش دیگه خیلی خسته کننده شده بود. یه روز که تو کلاس دو نفر بودیم تصمیم گرفتیم که ساعتو جلو ببریم تا زودتر تعطیل بشیم. ساعتش از اونایی بود که شیشه نداشت راحت میتونستی عقربه رو جلو ببری.
خلاصه ...من مامور این کار شدمCool(البته مربی رفته بود بیرون)
دقیقا همون لحظه که دستمو بردم رو عقربه ،مدیر آموزشگاه اومد تو کلاس و منو دید. منو میبینیOhh مونده بودم چی بگم

جالب نبود؟؟

یه روز دیگه تو همون آموزشگاه میخواستم امتحان کتبی بدم... بعد وقتی ورقه رو دادن دستم، یه نیگا انداختم دیدم سوالاش آسونه، همون لحظه از دهنم پرید که آقا عجب سوالای آسونی دادی... که مدیر هم سوالارو از همه گرفت و یه سری سوال سخت به همه داد. بعد از امتحان هم خودتون حدس بزین بچه ها با من چیکار کردن؟؟؟ Tomato



چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : مهدی

از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمه ام داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت. یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه!
یهو عمه صاف نشست گفت: تازه الان بهم ریختس!



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : مهدی

دیروز خونه مهمون داشتیم ، پرسیدن بچتون کجاست ؟؟؟ مامانم گفت : تو فیسبوک
پرسیدن فیس بوک کجاست ؟
مامانم گفت : جایی که اگه خبر مرگشم توش بنویسه لایک میزنن



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : مهدی

به دوستم زنگ زدن گفتم کجایی ؟ گفت تو بارم فردا میرسم!!!



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : مهدی

زنگ زدم به پسر عموم دیدم
مداحی گذاشته اهنگ پیشوازش
بعد که جواب داده بهش گفتم این چه اهنگ پیشوازییه؟
میگه از قرض الحسنه مسجد محله درخواست وام کردم
قرار شده جوابشو تلفنی بدن
میخوام اگه جوابشون منفی بود اخرین تیرمم زده باشم !!!



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:49 ::  نويسنده : مهدی

زن همسايمون در زد و گفت كيبرد دخترم خرابه ميخواد مقاله تايپ كنه براي دانشگاهش؛بهش كيبرد و دادم و رفت؛عصر بود با دوستام بيرون بودم برگشتني گفتم برم كيبردو بگيرم؛هندسفري تو گوشم بود و داشتم آهنگ دوست دارم دوست دارم فريدون رو گوش ميكردم و اون قسمتشم بدون ريتم خاصي تكرار ميكردم؛زنگ همسايه رو زدم؛در همين حين آهنگو زمزمه ميكردم "دوست دارم دوست دارم" نشنيدم كه آيفون برداشتن هنسفري تو گوشم بود؛
يهو ديدم در خونه باز شد؛هنسفري و زود برداشتم تا حرفمو بگم؛ دختر همسايه جلو در بود؛يكم نگام كرد سرشو انداخت پايين و گفت :منم خيلي وقته دوست دارم؛...و اين طوري شد كه باهم دوست شديم.
اون هيشوقت اصل قضيه رو نفهميد اما من همينجا از فريدون جان بابت آهنگ بدرد بخورش كمال تشكرو دارم :))))



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:47 ::  نويسنده : مهدی